مورچه هایم پاک شدند
“بله، و من قاشقهای چوبی و قابلمههای چای برای تعویض دارم، و سپس هر سه دوازده هزار تومان برای خرید غذا. اگر فقط بتوانم دکه تاجر را پیدا کنم، میتوانم غذا بیاورم تا بتوانیم اینجا بمانیم تا شما بتوانید گرفتن فال تک نیت ما را درست کنید. ”
“و تو موفق شدی با قاشق و چنگال یکی خوب به دست بیاوری، و اگر فقط برگ ها روی توس ها شروع به ترکیدن کنند، می توانیم همزن درست کنیم و سورتمه را بار کنیم.”
آنته با خنده گفت: «وقتی زمان شلاق زدن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت گرفتن فال نیت خیر , ورق دعا و جادو و طلسم است، احتمالاً رانندههای سورتمه تمام شدهاند.
او از شلواری که اکنون به درستی پوشانده شده بود، بدون اینکه مدام مجبور باشد آنها را بکشد و بکشد و اینکه درس تعلیمی را که برای آن نشسته بود آموخته بود، احساس می کرد، اما عمدتاً با این فکر که آنها هنوز باید زیر گرفتن فال نیت خواب شلوار زندگی کنند. برای مدتی درخت کنید و از گشتن در روستا به دنبال غذا و سرپناه خودداری کنید.
او گفت: «پس من تسلیم میشوم». ماگلنا کلاه خز قدیمی خود را در برف مالید و روی پیراهنش را با توده های برف خراش داد. وقتی به سمت او برگشت و قبل از اینکه دستگیره های در را بلند کند و بیرون برود خداحافظی کرد، فکر گرفتن فال نیت فردا کرد که او واقعاً پیر و دهقان بزرگ به نظر می رسد.
او به مانکه که با بار پر از غده های ریشه کاج پر از قیر آمده بود، لبخند زد: “من ملاقات خوبی دارم، اسب و مرد.”
مونکه با خود گفت: «پترو، هنوز هم سیاه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است». “آنها یک بار علف هستند. درست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟ فکر کردم چوب های اینجا را در ضلع جنوبی حیاط خرد کنم تا آفتاب بتواند آن را خشک کند.”
مانکه تف کرد و به مکانی که برای این منظور انتخاب کرده بود اشاره گرفتن فال نیت قلبی کرد.
“اونا خوب میشن. این خیلی خوبه که من یه کشاورز واقعی دارم. الان میرم آسیاب تا نان بگیریم و بعد بتونم سیب زمینی بذر بگیرم.”
مگلنا از داخل کابین صدا کرد: “عزیزم. ما به زودی در خانه خواهیم بود.”
آنته در حالی که سرش زیر چهارچوب در بود، جواب داد: «اما ما تابه ای نداریم که در آن چای بجوشانیم.
- ۲۶ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر