تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه در هروی

با سرعتی شگفت‌آور، مستقیم و بی‌صدا، از روی کنده‌های افتاده عبور کرد و با ظرافتی همچون آهوی ترسیده، از میان شاخه‌های تاک به این سو و آن سو دوید.[۲۵۵] در آزادی حرکت، او همچون موجودی وحشی از دل جنگل بود، که یادآور ارواح باد، نور لکه‌دار خورشید و رقص آب‌ها بود؛ با این حال، همواره از ظرافت وصف‌ناپذیری که هم جذابیت و هم رمز و راز را به آن می‌بخشید، بی‌بهره نبود. وقتی شانه به شانه‌ی هم به آتش رسیدیم، هر دو نفس نفس می‌زدیم و او بدون کوچکترین خجالتی مسابقه را از آن خود کرد. گفتم: «اما من داشتم خودم را کنترل می‌کردم.» و ستیزه‌جویی را راه مناسبی برای ابراز وجود یافتم و اضافه کردم: «تو هم شروع کننده بودی!» او تأکید تعرفه و قیمت سالن زنانه گیشا کرد: «در یک مسابقه، هر کسی که بتواند به آن برسد.

شروع کننده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. به علاوه، من سرعت را تعیین می‌کردم و تنها کاری که باید می‌کردی این بود که دنبالش بروی. به هر حال، من به سمت پایان سرعتم را کم کردم.» چه گستاخی! «تو سرعتت رو کم کردی چون مجبور بودی! و من باور نمی‌کنم که مدتی پیش عصبانی هم بودی!» «مگه نه؟» آهسته پرسید. با دیدن علامت خطر، سازش کردم و گفتم: «نه خیلی. فکر کنم فقط داشتی منو مسخره می‌کردی، همین. خیلی برام مهم نیست که خودم مسخره بشم، اما خیلی بده که بقیه این کار رو برام بکنن!» او با بی‌تفاوتی گفت: «گمان می‌کنم،» و دستانش را بالا برد تا طره ای از موهایش را در آن فرو کند، «اگر ارزشش را داشته باشد که این تمایز را قائل شوی، شاید به تو حق انتخاب بدهند.» از روی شیطنت محضی که در این حرف بود، اطراف را نگاه کردم تا چیزی به تعرفه و قیمت سالن زنانه کامرانیه سمتش پرتاب کنم، و بعد آتشمان را دیدم.

تصویری غم‌انگیز از خاکسترهای مرده‌ای که باد روی ماهیتابه که حالا سرد شده بود می‌وزید. فریاد زدم: «دیدی، دعوای خانوادگیمون به کجا کشیده! آتیش گرفت، صبحانه خراب شد، و حالا هم باید نیم ساعت دیگه برم اداره!»[۲۵۶] «اوه، جک.» با جدیت به من نگاه کرد و به شوخی‌هایمان پایان داد – و برای اولین بار من را جک صدا زد، هرچند فکر می‌کنم ناخودآگاه این کار را کرد – «دیگه چوب دکمه‌ای نداریم؟ این جدیه، نه!» «شاید نه خیلی زیاد. می‌توانیم نوع دیگری را امتحان کنیم.» او با تردید پرسید: «آیا امن خواهد بود؟» «با آتش کوچکی از چوب‌های سخت بسیار خشک، و این بادِ در حال وزیدن، آن دودِ اندک هم آنقدر دوام نمی‌آورد که دیده نشود.» «اما باد مستقیماً به سمت تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه تهران اردوگاه آنها خواهد وزید!

از دیروز جهت باد تغییر کرده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست!» «اون بیشتر از دو مایل با اینجا فاصله داره، و احتمالاً هنوز دنبال اسمیلاکس هستن. یه آتیش خیلی کوچیک روشن می‌کنم.» در واقع، به نظر می‌رسید که این روش به اندازه کافی خوب جواب داد، و تا زمانی که صبحانه جدید آماده شد، تردیدهای ما به سایه‌هایی بی‌اهمیت تبدیل شده بودند. با لحنی غیرمنتظره که باعث شد سرم را عقب ببرم و بخندم، از میان آسمان صاف پرسید: «اما تو که می‌دانی من عصبانی بودم، مگر نه؟» «شرط می‌بندم که همینطوره! و تو توی مسابقه هم منو شکست دادی؛ و تو بهترین آشپز محله‌مون هستی!» او با لبخندی همراه با اندوهی ساختگی گفت: «انگار همان دبهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هستان قدیمی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه در هروی که غذا همیشه باید بهای مطیع بودن مردان باشد.

چه تراژدی طولانی و طولانی وجود زن، که او باید برای همیشه مرد را با خوراکی‌هایی که می‌خورد، مثل خزندگان، سیر کند تا او را سرزنده نگه دارد!» «مارگیر کوچولوی من، متوجه نشدی که حرف‌های خوب برای خوردن را فراموش کردی. من هیچ‌وقت بعد از اینکه اسمیلاکس به من غذا می‌دهد، راحت نیستم.» – هرچند بابت این حرف به اسمیلاکس عذرخواهی بدهکارم! «حتماً خطر گاز گرفته شدن زیادی را به جان خریده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.»[۲۵۷] «اوه، نه؛ من از آن مارهای گزنده نیستم! من یک مار منقبض کننده‌ام – بغل می‌کنم!» «خدایا!» نفس نفس زنان گفت، سپس برگشت و بی‌تفاوت به سمت چشمه رفت. در حالی که از خوشحالی سوت می‌زدم، شستن ظرف‌ها را تمام کردم. اما با این قول که دفعه‌ی بعد ظرف‌ها را بهتر می‌شوید، آنها را تمام کردم و خیلی زود به او زنگ زدم. او در حالی که آهنگی را که من سوت می‌زدم زمزمه می‌کرد.

به سمتم آمد – البته کمی چاپلوسی ناخودآگاه از جانب او بود، اما به لذت من افزود. گذشته از همه اینها، آنقدر چیزهای زیادی برای به هم چسباندن گاری به یک ستاره وجود دارد که سعی کردم باور کنم عمداً این کار را کرده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. من بیشتر به همان ستاره گاری می‌بستم، البته به جز این واقعیت که ستاره‌ها گاهی اوقات از آزادی‌های زیاد، خشمگین و عصبانی می‌شوند و دم خود را عوض می‌کنند و گاری‌های افراد خیرخواه را به قطعات کوچک پرتاب می‌کنند. تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه غرب تهران اینکه شاید بهتر باشد یک سفر تفریحی ستاره‌ای داشته باشید و به خاطر سرعت زیاد به جهنم فرستاده شوید تا اینکه چکمه‌هایتان را برای همیشه در گل و لای نگه دارید.

نه تأیید می‌کنم و نه انکار؛ اما مرد محتاط به ماه گاری می‌کند! همینطور که به سمت قلعه می‌رفتیم، رو به من کرد و پرسید: «فکر نمی‌کنی باید زودتر اینجا می‌بودند؟ از چیزی می‌ترسی که به من نمی‌گویی؟» چشمانش نگران بود و من می‌دیدم که این نگرانی چقدر مصرانه بوده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. «همه چیز بستگی به این دارد که اسمیلاکس چقدر باید پیش می‌رفت. او تا وقتی که افراد تسلیم نشده بودند، خواب بازگشت را هم نمی‌دید – و ممکن بود او را تا نصف ایالت تعقیب کنند!
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.